راستی ؟ ولی بابا جان اسمش که اسم خوبی نیس ،
چرا بابا جان ؟
آخه بابا اورنگ اسم یه دیو بوده توی شاهنامه ، یه دیوی که دشمن رستم بوده ، همون رستم که اگه یادت باشه من بهش کشتی گرفتن یاد داده بودم و از همه پهلوونا هم پهلونتر بوده ،
خوب حالا بابا جان نمیشه اسم یه بچّه ایی هم اسم دیو باشه ؟ دیوا مگه زورشون زیاد نبوده ؟
آخه حسین آقا فقط زور نیستش که ، یه مرد باس هم زورش زیاد باشه و هم معرفتش و هم حرف بد نزنه همیشه حرف خوب بزنه بستنیشم بده بابا جانش براش بخوره ، این اورنگ دیوه نگهبان جاده مازندران بوده ، همونجا که رستم میره تا از اونجا شاه ایران و پهلوونا رو از دست دیو سفید نجات بده ، یادته که داستانشو اون هفته برات تعریف کردم ؟ این اورنگ رو رستم دستگیرش می کنه و بعد از شیکست دادن دیو سفید و آزاد کردن پهلوونا و شاه با خودش میارتش زابل و می کندش نوکر خودش ولی یه روز اورنگ از دستش فرار می کنه و میره پیش افراسیاب تا بهش کمک کنه که رستم رو شیکست بده ،
اونوقت بابا جان شیکست میده رستمو ؟
نه حسین اقا نمی تونه ولی میشه اسباب زحمت رستم و تا رستم بیاد از دستش راحت بشه یه عالمه رستمو اذیّت می کنه ، اینه بابا که میگن هیچوقت به دشمنت مهلت نده که بهت مسلط بشه ،
بابا جان مسلط بشه یعنی چی ؟
یعنی اینکه بتونه سرت سوار شه بهت سروری کنه ازت بزنه جلو ازت مهمتر بشه یا بقول خودت زورش ازت بیشتر بشه ...
پیرمرد خوابی ؟
تو کی هستی ؟ من اورنگ دیو هستم ، همون که داشتی پشت سرش برای اون بچّه حرف می زدی ،
کجاس ؟ اون بچّه کجاس ؟ نکنه یه بلایی سرش آورده باشی ؟
نه هنوز که نه ولی میارم حتما" یه بلایی سرش میارم ،
تو خیلی غلط کردی و ... خوردی آشغال ، دست و پای منو کی بسته ؟
من بسته ام ، من ، اورنگ سالار ، مرزبان مازندران ،
تو ؟ تو مگه یه افسانه بیشتری ؟
افسانه کجا بود پیرمرد ؟ من هستم ، خیلی بیشتر از اونکه تو پیر ریقو باشی من هستم و بوده ام ، من برای تو اورنگم و برای یکی دیگه چیز دیگه ، تو منو صدا نزدی بیام سراغت ؟
من تو رو صدا زدم ؟ من بگور هفت جدّم خندیده باشم تو رو صدا زده باشم ، واز کن منو بهت میگم ،
پیر مرد یا بقول اون بچّه بابا جان یا همون اسمت ، چی بود ؟ آره علیرضا ، علیرضا منصورآبادی گوش کن ،
کوتاهش کن و بگو چی از من می خوای ؟
تو خودت منو صدا زدی بعد از من می پرسی که چی می خوام ؟ مگه تو نبودی که برای نوه ات داشتی می گفتی که چطور با دشمنش رفتار کنه ؟ کی گفته که تو همیشه حقّی و دشمنت ناحق ؟ کی گفته که تو و رفتارت باعث نشدین که یه آدم دشمنت بشه ؟ کی گفته که تو هم گاهی ظالم نبودی و به خلق خدا ظلم نکردی ؟ یعنی همیشه حق به جانب توئه ؟ یعنی این مرام و معرفته که که هر وقت دیدی کسی از تو موفقتره تو باید اونو دشمن خودت فرض کنی و سعی کنی طرف رو بکشی پائین ؟
من کی همچین حرفی زده ام ؟ چرا چرت و پرت میگی ؟
گفتی علیرضا گفتی ، نگو نگفتم که میشه حکایت جلوی لوطی و معلق بازی ، من خودم دیوم خبیثم خونخوارم تو دیگه منو که نمی تونی سیاه کنی ، چرا می خوای این بچّه رو هم مثل خودت یه عقده ایی حسود بار بیاری ؟ چی بهت میرسه از این کار ؟ سعی کن حالا که شدی مونس این بچّه و پدر و مادرش به دلیل اینکه تو رو دوست داره سپردنش دست تو کمتر دلش رو از کینه پر کنی ، علیرضا تو دیگه پات لب گوره نکن نکن بی وجدان ...
بابا جان بابا جانم پاشو ، چرا داری با خودت حرف می زنی ؟
چی حسین آقا ؟ چی شده ؟ اورنگ کجاس ؟ تو حالت خوبه ؟
بابا جان خواب بودی داشتی خواب میدیدی ، آب برات بیارم ؟
لالایی برای بچّه های بزرگسال...برچسب : اورنگ,اورنگ زیب,اورنگ آباد,اورنگ پژوهان پارسه,اورنگ خضرایی,اورنگ زيب عالمگير,اورنگ زیب عالمگیر,اورنگ و مهرنگ,اورنگزیب فاروقی,اورنگ و بهرنگ, نویسنده : afarhadmehrbinad بازدید : 27